86/6/6
12:4 ع
یا صاحب الزمان
ظهورت را شنیدم عنقریب است
ولی قدری برای من عجیب است
زبس که دیرکردی در ظهورت
مرا قدری بعید از این قریب است
نمی گویم بیا! اما بدان که
دل ایلی برایت بی شکیب است
تمام لحظه هایم بی حضورت
پر از" عَجّلِ" پر از "اَمَّن یجیب" است
بیا ای ناخدای باخدایان
بیا دیگر زمانه نانجیب است
نه این تعیین تکلیف است، اما
بیا دلهای ما حسرت نصیب است
به هر حال ای تو غایب، ای تو حاضر
که یاد تو شفا، نامت طبیب است
گمان دارم تو روزی خواهی آمد
که کوچه، خانه، پر از بوی سیب است
پیام رسان
منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک